من یا مغزم؟

داشتم کتاب کار شفقت خود رو میخوندم. توش نوشته که مغز ما یه حالت default network داره که وقتی غرقه نیستیم و کار مهمی نمیکنیم، اون قسمت ها فعال میشه. در واقع اون بخش سعی می کنه که خطرات رو تشخیص بده و گذشته و آینده رو مورد بررسی قرار بده. عملا اگه مغز رو ول کنی میره رو Mode Survival یا مود بقا. و این با حس رضایت انسان در تضاد هست. نتیجهش اینه که در حالت معمولی آدم ها به سمت خوش بختی نمیرن. و این خود ما هستیم که باید این کار رو انجام بدیم. نتیجه دومی که میشه ازش گرفت اینه که ما مساوی مغز و بدنمون نیستیم. مغز ما به عنوان یک وجود مستقل مغزمون رو وادار به تفکر و عمل در راستای خوشبختی خودمون می کنیم. (با صرف انرژی)

به هر حال خوشبختانه ما اختیار داریم و میتونیم ذره ذره به سمت خوشبختی بریم و این بهتر از جبر هست.

توی روانشناسی جدید و علم اعصاب، به پارادایمی رسیدن به نام ذهن آگاهی که در واقع ما رو به لحظه میاره و باعث میشه به خودمون برگردیم. توجه به حواس پنج گانه. و این خیلی شبیه چیزی هست که مولوی گفته:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ارسال شده در روز‌ نوشت

یک دیدگاه بنویسید