قوانین زندگی

امروز که از دانشگاه فارغ التحصیل می‌شوم، تمام لحظات سختی که این 5 سال به من گذشت رو به یاد میارم. واقعا هیچ معنایی در دانشگاه نبود مگر اینکه باید مدرک می گرفتم تا بقیه شاید بیشتر آدم حسابت کنند. و واقعا حس خوبی نسبت به این قضیه نداشته ام و الان هم ندارم. انتظار خیلی بیشتری داشتم از روزهای عمرم که بد میگذشت. میگفتم شاید بعد از تمام شدن این روزها بهتر شوم. حالم خوب شود. اما درست نبود. ظاهرا دیگر 2 روزی است موهایم شوره نمیزند و استرس کمتری دارم. ولی غرق در افسردگی هستم.

نتیجه گیری اینکه اون چیزهایی که انتظارش را داریم تفاوتی در روح و روانمان ایجاد کند واقعا نمیکند. نه دانشگاه و نه شاید خیلی چیزهای دیگر روح مان را راضی نمی کند. و حالمان را خوب نمیکند.

ارسال شده در روز‌ نوشت

یک دیدگاه بنویسید