کمال گرایی و حرص

زندگی در مورد چیست؟ چرا حرص نداشته هایمان را می خوریم؟ و چرا به کافی قانع نمی شویم؟

این ها سوالاتی هستند که من در زندگی برای آنها پاسخ مناسبی دارم. در واقع قبل از فکر کردن به آنها، راجع به بدیهی ترین چیزها حرص می خوردم و به سادگی می رنجیدم. بهترین بودن، بهترین دانشگاه، زیباترین زن، بالاترین معدل، بالاترین حقوق و … بیشترین خوشبختی را نمی آورند. چرا؟ چون همه فاکتورهای ساده زندگی مانند پول، شهرت، زیبایی، مهارت، کار و تفریح و … به اصطلاح یک trade off هستند. یعنی بیشترین سودمندی در تعادل شان رخ می دهد. بهترین ها، بیشترین زحمت را، هزینه را، حرص را می طلبند. زیباترین ها بیشترین انتظار را از شما دارند، بیشترین غرور را دارند که برای زندگی سم است. بالاترین حقوق ها بیشترین حد کار و تلاش را می طلبند و خود این تعادل زندگی و روحی انسان را به هم میریزد. پس در واقع داریم با هزینه و درآمد دست و پنجه نرم می کنیم. عملا بهترین چیز ها، وسط ترین شان است طبق گفته حضرت علی.

پس نتیجه این است که علی رغم دیدن آدم های بسیار تلاش گر و اطرفیان، می توان فهمید که بیشترین افسردگی و اضطراب که خوره روح هستند، در دو طرف طیف یعنی تلاش زیاد یا تلاش کم رخ می دهد. حال این مشکل شخصیتی انسان است که طمع کار است و به کافی بسنده نمی کند. اما انسان کاملا در اشتباه است و سودمندی در تعادل است. در تعادل کار، تفریح، درس و … است نه در خود کشی برای بهترین بودن.

داستان حضرت آدم که طمع کرد و از درخت سیب خورد، هم حاکی از همین ایراد شخصیتی موجود در انسان است که می توان از آن جلوگیری کرد و از زیان و خسارت فرار کرد.

ارسال شده در روز‌ نوشت

یک دیدگاه بنویسید