کتاب هوش هیجانی نوشته دانیل گولمن

کتاب هوش هیجانی نوشته دنیل گولمن است. بنیانگذار مفهوم هوش هیجانی. در مورد کالبدشناسی مغز و نقش بخش لیمبیک (بادامی) در احساسات صحبت می کند. بعلاوه بخش فوقانی یا cortex در تفکر بی طرفانه و منطقی. تعریف هوش هیجانی و نقش مستقیم آن در موفقیت زندگی انسان بحث دیگر این کتاب است.

این کتاب مثال هایی از زندگی روزمره مردم میزند و تحلیل می کند که ربط آن به هوش هیجانی چیست و چطور مدیریت احساسات و تفکر در کیفیت زندگی ما تاثیر می گذارد. در ابتدا به حیاتی بودن احساسات و رفتارهای مبتنی بر احساس اشاره می کند. عصبانیت و خشم، ترس و هراس، خوشحالی، عشق، شگفتی، تنفر و بیزاری و غم و اندوه.

در نظر شخصی من روح انسان مستقل از جسم اش وجود دارد و از جسم و محیط فیزیکی تاثیر می پذیرد. در واقع روح تجلی وجود است و پس از مرگ جسم به وجود داشتن و البته زندگی ادامه می دهد.

در فصل اول، نویسنده استدلال می کند که وجود بخش احساسی مغز (آمیگدال) نقش موثری در تصمیم گیری منطقی دارد چرا که برای مثال ما را از انجام دادن کارهای خطرناک می ترساند. و همینطور مثالی از فردی که طی جراحی بخشی از آمیگدالش را ز دست می دهد را بیان می کند که پس از آن دچار مشکلات عمیقی در زندگی روزمره می شود. در واقع «جسم بادامی می تواند خاطرات و فهرست پاسخ های ما را بدون آگاهی از علت انجام آنها در خود ذخیره کند و سریعا واکنش نشان دهد.

سپس تفاوت IQ و EQ را بیان می کند که چطور مستقل از هم هستند و زندگی کودکانی را نشان می دهد که علی رغم IQ بالا به مسائلی چون شکست تحصیلی، اعتیاد، ارتکاب جرم و جنایت و آسیب پذیری دچار بودند. علت آن ناتوانی بر نظارت بر زندگی هیجانی و عاطفی شان بود. فصل اول با این نتیجه گیری تمام می شود که « هیجان ها و عواطف در عقلانیت و تفکر منطقی اهمیت بسیاری دارند. و انسان دارای دو مغز و هوش است. هوش منطقی و هوش احساسی.

در فصل دوم جالب تر می شود. قسمت اعظم موفقیت نهایی یک فرد در اجتماع توسط عوامل غیر مرتبط با ضریب هوشی تعیین می شود.

هوش هیجانی قابلیت انگیزه مند کردن خود و ابرام و پافشاری در مقابل ناامیدی و سرخوردگی ها، کنترل انگیزه های آنی، به تاخیر انداختن خوشی و کامرانی کنونی به منظور کسب موفقیت های آینده، منظم و هماهنگ کردن خلق و خوی خود است.

در جریان بررسی نود و یک نفر از دانشجویان دانشگاه هاروارد تا دوره میانسالی شان مشخص شد، آنهایی که بالاترین نمرات را در کالج بدست آورده بودند، از همشاگردی های ضعیف تر خود از لحاظ حقوق و مزایا، بهره وری یا موقعیت شغلی وضع بهتری نداشتند و همینطور در سایر جنبه ها مانند رضایت از زندگی، شادابی با دوستان، خانواده، و روابط عاطفی.

در فصل سه به خودشناسی می رسیم. خودآگاهی مستلزم این است که بین کورتکس و بخش بادامی مغز ارتباط پیدا شود و در واقع مغز بتواند احساساتش را نام گذاری کند. و همینطور نسبت به آن آگاه باشد. (-نظر شخصی من، ذهن آگاهی یا Mindfullness یکی از راه های مفید آن است-).

در نهایت این کتاب را از لحاظ توضیحات فنی روانشناختی می پسندم و همینطور دیدگاه موفقیت یک فرد و اشاره به مقیاس های اندازه گیری آن من را متحیر کرد.

ارسال شده در خلاصه کتاب‌ها

یک دیدگاه بنویسید