نمی دانم چطور می توانم خستگی ام را در قالب کلمات بیان کنم. از نوک پا تا شانه هایم درد می کنند. بیش 4 ماه است که سخت درس می خوانم و کار می کنم. و حالا هنوز هم یک ماه آخر پر از تمرین و پروژه و امتحان است. امروز یک انتخاب واحد بسیار سخت هم داشتم و نتوانستم هر آنچه می خواهم با اینکه به سه نفر دیگر از دوستانم سپرده بودم بردارم. شاید مجبور شوم یک ترم بیشتر هم درسم را ادامه بدهم به علت کافی نبودن ظرفیت دوتا از درس ها. زندگی
حدود 10 درصد بلکه کمتر از انرژی ام باقی مانده و با 4 پروژه باقی مانده و 4 تمرین دیگر محاصره شده ام.