آرامش بیکاری

حتی موقعی هم که متوقف می شویم می شود از درون آرام بود. 3 هفته هست که کلاس زبانم تعطیل هست، دانشگاه ها هفته پیش تعطیل بود و این هفته هم تعطیل می شود و معلوم نیست کی باز شود یا اصلا باز بشود یا خیر.

صاحب کارم (به نوعی شریکم)، یک ماه است که رفته خارج و اصلا پیدایش نیست و نیروی بکندمان هم دورکار است. دیروز رفتم دفتر که کار کنم که از شدت شلوغی دانشگاه و شعارهای دانشجویان، نتوانستم تمرکز کنم و دوام نیاوردم، به خانه برگشتم. این وضعیت کار و درس من در مملکت همیشه ناآرام من است.(کمی به محیط غر بزنیم) ولی دست من نیست. نوعی استرس داشتم که اصلا چگونه درسم را تمام کنم الان به این فکر می کنم که شاید دانشگاه تعطیل شود و انقلاب فرهنگی رخ دهد. از استرس به افسردگی رسیدم. حالا وضعیت کارم در هفته بعد که صاحب کارم برگردد بهتر می شود ولی خب. تا آن موقع چه کنم؟

واقعا غیر ممکن است، عملا نمی توانم بیکار بمانم، از لحاظ روحی به هم میریزم، چون که هنوز مستقل نیستم و نیاز به درآمد، علم، موقعیت اجتماعی، سلامتی و هنر دارم. به کارم با برنامه ریزی ادامه میدهم و بخشی از کار را دست می گیرم که بتوانم بدون حضور بقیه انجام دهم تا بعد.

به امید پیروزی

ارسال شده در روز‌ نوشت

یک دیدگاه بنویسید